لوگوی سه گوش

 دی 91 - کانون مداحان شهرستان گرمه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

                           کانون مداحان شهرستان گرمه

مداحی


اربعین حسینی تسلیت باد






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91 دی 12 توسط محمد رضا جلال زاده



امام حسین

یزید بن معاویه در نامه ای به عبیدالله بن زیاد فرمان داد که سر امام حسین علیه ‏السلام و سرهاى یاران آن حضرت را به همراه زنان و کودکان به شام بفرستد، (1) ابن زیاد نیز دستور داد تا اسیران اهل بیت را به شام برند و به هر شهر و دیارى که رسیدند، آنان را بگردانند!(2)


امام محمد باقر علیه ‏السلام فرموده است: از پدرم على بن الحسین علیه ‏السلام پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند ؟! فرمود: مرا بر شترى که عریان بود و جهاز نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین علیه ‏السلام را بر نیزه‏ اى نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهائى که زیراندازى نداشت سوار کردند، و اطراف و پشت سر ما را گروهى با نیزه احاطه کرده بودند، و چون یکى از ما مى‏ گریست با نیزه به سر او مى‏ زدند! تا آنکه وارد دمشق شدیم.(3)

در اینجا به بیان برخی از منازلى که اهل بیت امام حسین علیه ‏السلام بین کوفه تا شام بر آنها گذشتند اشاره ای می شود.

  

منزل اول (4)

در اولین منزلى که در آن مأموران ابن زیاد که حامل سر مبارک امام حسین علیه ‏السلام بودند، از مرکبهاى خود فرود آمدند، مشغول میگسارى و عشرت گردیدند، ناگهان دستى از دیوار پدیدار شد و با قلمى از آهن ابیاتی را با خون بر دیوار نوشت:

أ ترجو امة "قتلت حسینا"                          شفاعة جده یوم الحساب (5)

با مشاهده این صحنه عجیب، آنان برخاسته و آن سر مقدس را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند، و سپس باز گشتند.(6)

  

تکریت (7)

ابو مخنف نقل کرده است که: سر مقدس را از شرق «حصاصه» (8) برده و از «تکریت» گذشتند و والى آنجا را از ورود خود آگاه کردند، او افراد بسیارى را با پرچم به استقبال آنان روانه نمود! و اگر کسى از صاحب سر س?ال مى ‏کرد، مى‏ گفتند: خارجى است!(9)

چون حاملان سر مقدس امام علیه ‏السلام به «بلعبک» رسیدند، به فرماندار آنجا نوشتند: سر امام حسین علیه السلام همراه ما است او دستور داد تا کنیزان، ساز و دف بزنند، و پرچمها را بر افرازند، و بوقها را بنوازند. لشکر نیز شب را با شرابخوارگی به صبح آوردند

مردى نصرانى که آن سر را دیده و آن پاسخ را شنیده بود، با خود گفت: این چنین نیست که مى‏ گویند، این سر حسین بن على فرزند فاطمه است و من خود در کوفه بودم که او را شهید کردند ؛ سایر نصرانیان از این واقعه آگاه شدند و به تعظیم و اجلال آن حضرت ناقوسها را شکستند و گفتند: خداوندا! از شومى و عصیان این قوم که فرزند پیغمبر خود را کشته ‏اند، به تو پناه مى ‏بریم.

کوفیان چون این حال را مشاهده کردند راه بیابان را در پیش گرفته و از آنجا کوچ کردند!(10)

 

وادى النخلة (11)

شب را در «وادى النخلة» فرود آمدند و در طول شب صداى نوحه جنیان را مى ‏شنیدند (12) :

 

نساء الجن یبکین من الحزن شجیات                        و اسعدن بنوح للنساء الهاشمیات

و یندبن حسینا عظمت تلک الرزیات                          و یلطمن خدوداً کالدنانیر نقیات

و یلبسن ثیاب السود بعد القصبیات (13)

 

موصل (14)

صبحگاه از راهى دیگر، قصد «کحیل» (15) کرده جانب «جهینه» (16) را در پیش گرفتند و والى «موصل» را از ورود خود باخبر ساختند، وى دستور داد شهر را زینت نموده و گروهى را به بیرون از شهر فرستاد!

مردم گفتند: بدون تردید، این سر حسین بن على علیهماالسلام است که او را خارجى گویند! چهار هزار کس، آماده جنگ شدند تا سر مطهر را از آنان بستانند و زیارتگاهى برپا کنند و والى خود را از دم شمشیر بگذارنند ؛ مأموران چون از قصد مردم باخبر شدند مسیر خود را تغییر داده و به قصد «تل اعفر»(17) و «جبل سنجار»(18) حرکت کردند تا در «نصیبین» منزل گزیدند.(19)

 

نصیبین (20)

لشکر کسی را به نزد حاکم «نصیبین» فرستادند که شهر را بیارائید و به استقبال آئید. اما بعد از آراستن شهر و آوردن اسیران به در دروازه و دیدن تماشائیان ناگاه به قدرت الهى از ابر قهر و غضب پادشاهى برقى پدید آمد که یک نیمه شهر را سوخت.غوغا در شهر پدیدار شد مردمان بهم بر آمده لشکریان خجالت زده از آن شهر به در آمدند قصد مکان دیگری کردند.(21)

امام حسین

 

دعوات

بامدادان از نصیبین بیرون شدند و اراضی «عین الوردة» (22) را طی کردند چون راه به «دعوات» نزدیک کردند، نامه ای به حاکم دعوات نوشتند که آذوقه لشکر را تهیه و با مردم آماده پذیرائی باشید .او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوقها بدمند و خود نیز براى استقبال از شهر بیرون آمد، سپس سر مقدس امام را بر نیزه زده و از باب اربعین وارد نموده و در یکى از میدانهاى شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشاى مردم قرار دادند، گروهى شادمانى مى‏کردند که سر خارجى است، و جمعى گریان بودند! (23)

 

قنسرین (24)

از «دعوات» طی طریق کرده به «قنسرین» رسیدند. مردم آن بلد همه از شیعیان امیرالم?منین علی علیه السلام بودند،چون از کاروان خبردار شدند، دروازه ها را محکم بستند و ایشان را لعن کردند و سنگ پرتاب کردند و گفتند: ای قاتلان اولاد پیغمبران! سوگند بخدای اگر همه ما کشته شویم یک نفر شما را به این شهر راه ندهیم.(25)

 

حلب (26)

چون به نزدیک «حلب» رسیدند نامه به حاکمش نوشتند. او بسیار خوشحال شد و علَمها برداشته با اهل حلب تا سه میل (یک فرسخ) لشکر را استقبال کرد و آنها را به شهر آورد، و تا سه روز از آنها ضیافت نمود و نهایت اکرام از آنها بجا آورد.(27)

 

معرة النعمان (28)

چون حاملان سر به «معرة النعمان» رسیدند، اهالى آنجا به آنان خدمت کرده و خوراک و نوشیدنى در اختیار آنان قرار دادند و پاسى از روز را در آنجا ماندند و از آنجا رهسپار «شیزر» شدند.

 

شیزر (29)

چون به «شیزر» رسیدند، پیرمردى گفت: این سر که به آنان همراه است، سر حسین بن على علیهماالسلام است. اهالى آنجا با هم سوگند خوردند که به هیچ روى، آنان را به منطقه خود راه ندهند، لذا آنان بدون آنکه در آنجا توقف کنند، به حرکت خود ادامه دادند تا به «کفر طالب» رسیدند.

 

کفر طالب (30)

اهالى آنجا نیز درها را به روى آنان بستند و حاملان آن سر مقدس، هر چه از آنان آب طلب کردند، گفتند: به شما آب نمى دهیم، چرا که حسین علیه السلام و اصحاب او را تشنه شهید کرده ‏اید.  آنان بناچار از «کفر طالب» کوچ کرده و به «سیبور» (31) رسیدند.

 مرا بر شترى که عریان بود و جهاز نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین را بر نیزه‏ اى نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهائى که زیراندازى نداشت سوار کردند، و اطراف و پشت سر ما را گروهى با نیزه احاطه کرده بودند، و چون یکى از ما مى‏ گریست با نیزه به سر او مى‏ زدند! تا آنکه وارد دمشق شدیم

 

حماة (32)

از «سیبور» رهسپار «حماة» (33) شدند، در آنجا نیز دروازه‏ ها را بر روى آنان بستند و از ورودشان به آنجا جلوگیرى کردند. ناگزیر، از «حماة» گذشته تا به «حمص» رسیدند.

 

حمص (34)

لشکر، والى«حمص» را از ورود خود آگاه ساختند و از او خواستند تا به آنجا وارد شوند، ولى در آنجا نیز با مقاومت مردم روبرو شدند، و با پرتاب سنگ از آنان پذیرایى کردند تا تنى چند از مأموران را کشتند. آنان مسیر خود را تغییر دادند تا از دروازه شرقى شهر در آیند! آن دروازه را نیز بستند و حاملان آن سر مقدس را از آنجا دور کردند و آنان به جانب «بعلبک» حرکت کردند.

 

بعلبک (35)

چون حاملان سر مقدس امام علیه ‏السلام به «بلعبک» رسیدند، به فرماندار آنجا نوشتند: سر امام حسین علیه السلام همراه ما است او دستور داد تا کنیزان، ساز و دف بزنند، و پرچمها را بر افرازند، و بوقها را بنوازند. لشکر نیز شب را با شرابخوارگی به صبح آوردند.(36)

کوفیان آن شب را در «بعلبک» خفتند و بامدادان به راه افتادند و شبانگاه در نزدیکى صومعه راهبى فرود آمدند و در آنجا منزل نمودند.(37)

 

دمشق

در این مسیر دشوار، منزلگاه های دیگری نیز قرار داشته است که عبور اهل بیت رسول اکرم صلَى اللَه علیه و آله از آن اماکن در بعضی از تواریخ گزارش شده است، همچون : جوسیه (38)، مشهد النقطة (39)، باده لبا (40)، عسقلان (41)، مرزین (42)، میافارقین (43)، شبذیر (44)، قادسیه (45) و ... .

سرانجام اسرای کربلا را همراه سرهاى نوارنى و پاک شهداء در روز اول ماه صفر (46) به «دمشق» آوردند.






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91 دی 11 توسط محمد رضا جلال زاده



       
                                                 

حماسه 9دی در تاریخ ماندگار شد

روزهاى سال، به طور طبیعى و به خودى خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزى را از میان روزهاى دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمى نگه میدارد تا راهنماى دیگران باشد. روز عاشورا – دهم محرم – فى نفسه با روزهاى دیگر فرقى ندارد؛ این حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد، او را تا عرش بالا میبرد؛ این مجاهدتهاى یاران حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز، این خطورت و اهمیت را میبخشد. روز نوزدهم دى هم همین جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ این مردمند که ناگهان با یک حرکت – که آن حرکت برخاسته از همان عواملى است که نوزدهم دىِ قم را تشکیل داد؛ یعنى برخاسته ى از بصیرت است، از دشمن‌‌‌‌‌شناسى است، از وقت‌‌‌‌‌شناسى است، از حضور در عرصه‌ى مجاهدانه است – روز نهم دى را هم متمایز میکنند.
مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز متمایزى شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرائط کنونى – که شرائط غبارآلودگىِ فضاست – این حرکت مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ کار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر میکند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (علیه السّلام) را مى‌‌‌بیند. این کارها کارهائى نیست که با اراده‌‌‌‌ى امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست، این دست قدرت الهى است؛ همان طور که امام در یک موقعیت حساسى – که من بارها این را نقل کرده‌‌‌‌ام – به بنده فرمودند: «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم». درست دید آن مرد نافذِ بابصیرت، آن مرد خدا.
بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388


مجاهدت به نفع انسان

در شرائط فتنه، کار دشوارتر است؛ تشخیص دشوارتر است. البته خداى متعال حجت را همیشه تمام میکند؛ هیچ وقت نمیگذارد مردم از خداى متعال طلبگار باشند و بگویند تو حجت را براى ما تمام نکردى، راهنما نفرستادى، ما از این جهت گمراه شدیم. در قرآن مکرر این معنا ذکر شده است. دست اشاره ى الهى همه جا قابل دیدن است؛ منتها چشم باز میخواهد. اگر چشم را باز نکردیم، هلال شب اول ماه را هم نخواهیم دید؛ اما هلال هست. باید چشم باز کنیم، باید نگاه کنیم، دقت کنیم، از همه ى امکاناتمان استفاده کنیم تا این حقیقت را که خدا در مقابل ما قرار داده است، ببینیم.
مهم این است که انسان این مجاهدت را بکند. این مجاهدت به نفع خود انسان است؛ خداى متعال هم در این مجاهدت به او کمک میکند. نوزده دىِ مردم قم در سال 56 از این قبیل بود، نهم دىِ امسالِ آحاد مردم کشور – که حقیقتاً این حرکت میلیونى فوق‌‌العاده ى مردم حرکت عظیمى بود – از همین قبیل است، و قضایاى گوناگونى که ما در طول انقلاب از این چیزها کم نداشتیم. این مجاهدت، راه را به ما نشان میدهد.
بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388 
ادامه مطلب




نوشته شده در تاریخ جمعه 91 دی 8 توسط محمد رضا جلال زاده




حضور مردم در 9 دی ماه به معنی دفاع از هیچ حزب و گروه و جناحی نبود. برخلاف راهپیمایی 22 بهمن و روز قدس که گروه های مختلف با برافراشتن یک پرچم و با درج نام خود”با فونت درشت” در زیر این پرچم به دنبال خودنمایی هستند، در نهم دیماه شاهد حضور خالص مردم و بدون هیچ چشم داشت حزبی و گروهی بودیم.

* در نهم دی ماه کسی برای حمایت از دولت فعلی و شخص احمدی نژاد وارد میدان نشد. در دست هیچ کس تصویری از رئیس جمهوری نبود. گویی این بار خروششان فقط و خالصانه برای دفاع از هویت نظام جمهوری اسلامی، دفاع از ولایت فقیه بوده است.

* نهم دی بر خلاف 22 بهمن و روز قدس، روز تعطیل نبود. شاهد آن که در ساعات ابتدایی راهپیمایی، بسیاری از ادارات و شرکتها باز بودند و کارمندان با وجود علاقه مندی برای شرکت در راهپیمایی، مجبور به حضور در محل کار بودند.

* شعارهای 9 دی، شعارهای همیشگی و کلیشه ای نبود. شعارهای جدیدی که از پیوند عشق به ولایت، عاشورا و انقلاب و نفرت از دشمنان حریم ولایت به دست آمده بود.

* 9 دی ماه نشانه اعتماد مردم به نظام جمهوری اسلامی بود، در حالیکه بسیاری از خواص و نخبگان و مثلا دلسوزان ادعا داشتند که اعتماد مردم به نظام از بین رفته است. نکته ای که نهم دی را متمایز می کند، حضور میلیونی مردم و نمایش اعتماد به نظام در اوج فضاسازی دشمنان خارجی و داخلی بود.

* 9 دی تنها تجمع میلیونی مردم علیه خواص بی بصیرت بود. یعنی اگر بخواهیم اهداف مردم برای حضور در حماسه نهم دی‌ماه را برشماریم، اعتراض به خواص بی بصیرت، جزء اهداف اصلی مردم خواهد بود.

* 9 دی تنها تجمع میلیونی مردم علیه خواص بی بصیرت بود. یعنی اگر بخواهیم اهداف مردم برای حضور در حماسه نهم دی‌ماه را برشماریم، اعتراض به خواص بی بصیرت، جزء اهداف اصلی مردم خواهد بود.

* نهم دی‌ماه، نشان داد که مردم از دستگاه تبلیغاتی جلوتر هستند. این حماسه محصول تبلیغات صدا و سیما و رسانه های دولتی نبود. مردم کاملا متوجه می شوند که کجا صدا و سیما، از مطالبه عمومی عقب می ماند. کجا خبری را نمی گوید و کجا یک خبر را بلندتر بیان می کند. مردم خودشان متوجه دروغ گویی و تضاد موجود در جنبش سبز شده بودند. آنها ایمان و اسلام خودشان را در خطر می دیدند و به خیابان آمدند. این نکته بسیار مهمی است که مردم یک جامعه متوجه عملیات روانی دستگاه تبلیغاتی نظام بشوند ولی با این حال برای دفاع از اعتقادات خود به میدان بیایند.

* 9 دی ماه نشان داد که مردم "اصل انقلاب اسلامی” را با "اصل ولایت فقیه” ممزوج می دانند و توهین به نمادهای عاشورایی و اصل ولایت فقیه را هرگز نمی پذیرند.

* 9 دی ماه از نظر حضور طیف های مختلف فکری و ظاهری هم متمایز بود. در این روز شاهد حضور جوانان با تیپ های مختلف بودیم. جوانانی که با مدل مو و لباس غربی نشان دادند که در باطن خود پایبند به انقلاب و ولایت هستند. این جوانان سعی داشتند با در دست گرفتن تصاویر رهبری یا پلاکاردهای حمایت از ولایت فقیه، عمداً این نکته را به همگان اثبات کنند.

* نکته بسیار جالب و عجیب در رابطه با 9 دی، حضور افرادی بود که در راهپیمایی 25 خرداد نیز شرکت کرده بودند. یعنی حضور در راهپیایی ای که به ظاهر با اهداف کاملاً متضاد با 25 خردادماه برگزار شده بود. این یعنی مردم به خواص و بزرگان نظام احترام می گذارند و حرف آنها را قبول دارند تا جایی که با ایمان آنها در تضاد نباشد. یعنی با هیچ گروهی و کسی پیمان نبسته اند.

* نه دی عجیب است به خاطر ده ها دلیل دیگر که باید همچنان در مورد آن فکر کرد.






نوشته شده در تاریخ جمعه 91 دی 8 توسط محمد رضا جلال زاده



 


اعتماد به نفس یا خودباوری یعنی تکیه بر استعدادها و توانایی هایی خود و نقطه ی مقابل آن یعنی اعتماد و وابستگی به انسان های دیگر. در فرهنگ قرآنی اعتماد به نفس به معنای عزت نفس است و آن یعنی بهره‌برداری از سرمایه های مادی و معنوی انسان و آگاهی و معرفت داشتن به کرامت انسانی و آلوده نکردن این گنجینه عظیم به گناهان و معاصی و نافرمانی ها.

 


توکل
خود محوری یا خدا محوری

انسان ها در این تقسیم بندی دو گروهند : گروهی در زندگی هیچ نقشی برای خود در نظر نمی گیرند و همه سرنوشت خود را در دست خدا می دانند و معتقدند که همه چیز را خدا برای انسان رقم می زند و سرنوشت انسان از قبل بروی پیشانی اش نوشته شده است پیامد این اعتقاد و باور این است که این اعتقتدات مانند غل و زنجیری دست و پای انسان را در در تلاش های اخروی و دنیوی می بندد.

گروه دوم معتقدند که همه سرنوشت ما به دست خود ماست و خداوند هیچ نقشی در زندگی ما ندارد آنان بنا بر آیات قرآنی خالقیت خدا را قبول دارند که منکر تدبیر و مدبر بودن خدا هستند اینان آن قدر به خود و توانایی های خود تکیه و اعتماد دارند که ضعف و فقر خود را فراموش می کنند و همه ی موفقیت های زندگی خود را مدیون تلاش خود می دانند پیامد این اعتقاد غرور و تکبر و در آخر زمین خوردن است زیرا تکیه بر افکار پوشالی و خالی و پوچ،‌ انسان را به زمین گرم می زند امتحان کنید.

 

تکیه بر نفس یا تکیه بر خدا

خداوند انسان را اشرف مخلوقات خلق کرد و او را به اسرار جهان هستی آگاه کرد و سپس به فرشتگان دستور داد به انسان سجده کنید . فرشتگان در برابر عزت و شکوه و اقتدار و اختیارات انسان سر تعظیم فرود آوردند زیرا خمیر مایه این موجود صرفا آب و خاک نبود بلکه عشق و معرفت و عقل و هوش و تفکر نیز ملح وجودی او قرار داده شده بود در این مواد اولیه روح الهی در او دمیده شده بود.

وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً

چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت. (بقره/30)

خداوند انسان را اشرف مخلوقات خلق کرد و او را به اسرار جهان هستی آگاه کرد و سپس به فرشتگان دستور داد به انسان سجده کنیدفرشتگان در برابر عزت و شکوه و اقتدار و اختیارات انسان سر تعظیم فرود آوردند زیرا خمیر مایه این موجود صرفا آب و خاک نبود بلکه عشق و معرفت و عقل و هوش و تفکر نیز ملح وجودی او قرار داده شده بود در این مواد اولیه روح الهی در او دمیده شده بود


ادامه مطلب




نوشته شده در تاریخ جمعه 91 دی 8 توسط محمد رضا جلال زاده



لباس روحانیت
در یک نگاع واقع‌بینانه بدون شک لباس روحانیت، برای انسان موجب محدودیت شده و گستردگی زادی پیشین انسان را از او سلب می‌نماید، اما طبیعتا انسان در انتخاب هر امری به ثمرات آن می‌نگرد و در صورتی که مصالح ان را ترجیح دهد، در مقابل سختی‌ها و مشقات آن صبر می‌کند.

 این مقاله به دنبال مقایسه‌ای مختصر بین محدودیت‌ها و منافع پوشیدن لباس روحانیت می‌باشد.

  

انسان در انتخاب هر امری، اولا باید مصالح و مفاسد آن را سبک، سنگین نموده و با هم بسنجد و ثانیا باید واقع‌بین باشد و  هیچ‌یک از مفاسد و مصالح را از قلم نیندازد تا اگر در آینده با آنها برخورد نمود به یاد آورد که آن را لحاظ ننموده و در تصمیمش خللی وارد شود. پس این دو شرط ضروری به نظر می‌رسد.

 

پوشیدن لباس روحانیت نیز یک انتخاب در زندگی هر طلبه‌ای است که در انتخاب و تعیین زمان آن باید تفکر نمود تا با چشم باز وارد این مسیر شد.
ادامه مطلب




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91 دی 6 توسط محمد رضا جلال زاده



 


حقیقت این است که حزن دارای انواع و اقسامی است ، حزن سبز داریم و حزن سیاه. اندوه میمون و دلگشا داریم و اندوه شوم و دلشکاف. آن حزنی که تلخ کامی و ترش روییی و تند خویی می آورد اندوه سیاه است و اندوه سبز بلعکس آن است، جان می بخشد و دل را صفا می دهد و آنچه عارفان و پارسایان و مومنان بدان متصف اند، حزن سبز است.

 


حزن

هیچ کدام از ما دوست ندارد غمگین باشد ترجیح می دهیم شاد باشیم یا بهتر بگویم تلاش می کنیم یا به دنبال شرایطی هستیم که با شادی بیشتری در آن زندگی کنیم. افراد شاد را دوست داریم چرا که از دیدنشان روحیه گرفته و ما هم شاد می شویم امّا از افراد دل مرده و غمگین و افسرده گریزان هستیم، چراکه به تعبیری که این روزها فراوان به کار می رود انرژی منفی به ما می دهند و روزمان را خراب می کنند اما کمی تأمل ؛ آیا حزن و غمگینی همیشه ناپسند است؟ اگر اینطور است چرا حضرت امیر می گویند: دل پارسایان محزون است؟

 

جواب سوال:

حضرت علی(علیه السلام) در اوصاف پارسایان می فرمایند:« دل پارسایان محزون است و دیگران از شر آنان ایمن اند و بدن ایشان لاغر، خواسته شان اندک و نفسشان عفیف است.» دل افراد پارسا عجین با حزن است اما این حزن را حضرت امیر به دل آنان نسبت داده و در ادامه می گویند دیگران از اثر آنان ایمن هستند. می توان این کلام را اینگونه نیز تفسیر کرد که بله پارسایان قلباً محزون هستند اما این حزن آنها پنهانی است و بر دیگران سرایت نمی کند البته حزن آنان با تعریفی که معمولاً از حزن داریم متفاوت  است، با این حال دیگران از شر آنان ایمن اند و  حزن و اندوه آنان دیگران را اندوهناک نمی سازد چراکه طبق فرمایشات حضرت امیر مؤمن چهره عبوس ندارد ، بشاش و فرحناک و گشاده روست اما قلباً  حزین است.(نهج البلاغه حکمت 333)

حزن سبز حاصل شناخت خویشتن است . در این حالت انسان از بعضی مسائل دست می کشد تا به برخی چیزها برسد و این حزنی است که ممدوح است و با گشاده رویی جمع می شود چرا که انسان با شناخت خود و خدای خود پی به نقص و کاستی های خود برده و حزین و غمناک می گردد و این حزن، حزن دوری و فراق است

انواع حزن :

آیه ای داریم در قرآن که می فرماید: «بدان که بر اولیاء خداوند نه بیم می رود و نه غمگین و حزین اند. (یونس/ 62) حقیقت این است که حزن دارای انواع و اقسامی است، حزن سبز داریم و حزن سیاه. اندوه میمون و دلگشا داریم و اندوه شوم و دلشکاف. آن حزنی که تلخ کامی و ترش رویی و تند خویی می آورد اندوه سیاه است و اندوه سبز بلعکس آن است، جان می بخشد و دل را صفا می دهد و آنچه عارفان و پارسایان و مؤمنان بدان متصف اند، حزن سبز است. این اندوه سیاه باید معالجه شود.

 

اندوه سیاه :

غم سیاه غمی است که محصول دنیاداری و ابتلا به تفاخر و تکاثر و رکود و خفتگی دل و تنگنا های عالم حس و خیال است . اما کسی که از این زندان رهاست کجا مبتلا به اندوه می شود و چرا به شراب، ربا و منکرات روی آورد تا ساعتی در بی خودی از اندوه رها شود؟!

باده غمگینان خوردند و ما زمی خوش دل تریم              رو به محبوسان غم ده ساقیا  افیون خویش

خون ما بر غم حرام و خون غم بر او حلال                 هر غمی کو گرد  ما گردید شد در خون خویش

  

آنچه فرحناکی و بی غمی را تضمین می کند شناخت ماهیت واقعی جهان است.

حزن دارای انواع و اقسامی است، حزن سبز داریم و حزن سیاه. اندوه میمون و دلگشا داریم و اندوه شوم و دلشکاف. آن حزنی که تلخ کامی و ترش روییی و تند خویی می آورد اندوه سیاه است و اندوه سبز بلعکس آن است، جان می بخشد و دل را صفا می دهد و آنچه عارفان و پارسایان و مومنان بدان متصف اند، حزن سبز است. این اندوه سیاه باید معالجه شود

حزن سبز:

حزن سبز حاصل شناخت خویشتن است . در این حالت انسان از بعضی مسائل دست می کشد تا به برخی چیزها برسد و این حزنی است که ممدوح است و با گشاده رویی جمع می شود چرا که انسان با شناخت خود و خدای خود پی به نقص و کاستی های خود برده و حزین و غمناک می گردد و این حزن، حزن دوری و فراق است ؛ جدای از موطن اصلی خود که تقرّب به خداوند یگانه و یکتاست. این حزن درونی، رحمت بیرونی هم می آورد . چنین انسانی نسبت به دیگران مهر می ورزد برای اینکه با آنها سر هیچ چیز نزاع ندارد، پس چرا باید در چهره اش آثار ملال و تلخی ظاهر باشد؟

در دل حزین اند چون از خود راضی نیستند و مقام خود را آخرین مقام نمی دانند و خود را از لغزیدن ایمن نمی یابند. همیشه باید محزون بود که مبادا بعداً فرو افتیم، باید محزون بود مبادا کم کوشیده باشیم.

در غم ما روزها بی گاه شد      روزها با سوز  ها  همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست       تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست

 

مجاهدت با نفس و شفقّت بر خلق دو منبع اصلی حزن سبز است و این کجا و آن حزن که محصول حسادت و خصومت با خلق و زیاده طلبی و افسار گسیختگی نفس است کجا؟






نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91 دی 4 توسط محمد رضا جلال زاده


 
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا ساز