انقلاب اسلامی ایران در حالی در بهمن 1357 به پیروزی رسید که یکی از اصلی ترین شعارهای مردم در آن زمان و حتی بعد از آن، «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود.
از آنجا که اصلی ترین خواسته های هر حزب، گروه، دسته یا جامعه ای در شعارهای آنها تبلور می یابد و در کم کم این شعارها به مانیفست آن جامعه تبدیل می شود، می توان شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» را برگرفته از خواسته های مردم ایران در انقلاب 57 دانست.
این شعار در واقع مانیفست ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی است و حتی شاید بتوان آن را وجه تمایز و نقطه تفکیک ایران پیش از بهمن 57 و ایران پس از انقلاب 57 قلمداد کرد.
این شعار از سه بخش اصلی تشکیل شده است: «استقلال»، «آزادی» و «جمهوری اسلامی»؛ سه بخشی که مردم انقلابی، آن را در رژیم وقت نمی دیدند و از سران انقلابی خود مطالبه می کردند.
استقلال
به گفته بسیاری از کسانی که دوران پیش از انقلاب را به چشم خود دیده بودند، یکی از ضعف های رژیم سابق که برای عموم مردم غیر قابل قبول بود، وابستگی سران حکومت به دولت ها و ابرقدرت های شرق و غرب بود که این وابستگی در نگاه حاکمان وقت به دولت های غربی به شدت بیشتر تبلور داشت و در نتیجه همین وابستگی به کل کشور و بویژه فرهنگ جامعه سرایت کرده بود.
تاثیرات گسترده فرهنگ غرب بر فرهنگ جامعه ایرانی در آن زمان، بویژه تاثیرش در مساله حجاب، نوع پوشش زنان و مردان و حتی بسیاری از آثار هنری وقت، برای عامه جامعه و نخبگان دینی و مذهبی به مساله ای دردآور تبدیل شده بود و البته نمی توان حضور مستشاران خارجی در داخل کشور و تصویب قانون کاپیتولاسیون در ایران آن سالها را به عنوان بارزترین نمونه های حضور سیاسی غرب در کشورمان نادیده گرفت.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، سطح وسیعی از آزادی ها در جامعه رواج داشت؛ از جمله در مساله حجاب و نوع پوشش، موضوعات آثار هنری بویژه در سینما و ساخت فیلم ها و سریال های تلویزیونی و حتی در مصرف خوردنی ها و نوشیدنی های مختلف نمونه های این آزادی قابل مشاهده بوده است اما بسیاری از این آزادی ها نه تنها برای بخش قابل توجهی از مردم خوشایند و قابل قبول نبود، بلکه چنین آزادی هایی را مغایر با باورهای مذهبی خود می دانستند
همین حضور میهمانان ناخوانده در ایران، یکی از دلایل آغاز نهضتی بود که از سال 1342 با سخنرانی آتشین امام خمینی (ره) آغاز شد و با حمایت روحانیون، روشنفکران و مردم ادامه پیدا کرد و بالاخره پس از پانزده سال به پیروزی رسید.
آزادی
آزادی از آن بحث های مناقشه برانگیز در مکاتب، فرهنگ ها و جوامع مختلف است. برخی آزادی را رهایی از هرگونه قید و بند می دانند، برخی معتقدند که وجود چارچوب ها به عنوان قید و بندهای ضروری زندگی هر انسان اجتناب ناپذیر است و برخی هم معتقدند که اساسا وجود چنین چارچوب هایی را نمی توان به عنوان قید و بند دانست بلکه اینها بخش های انکارناپذیر و البته جدایی ناپذیر زندگی هرکس هستند.
البته این تقسیم بندی ساده یا حتی تقسیم بندی های جزئی تر و دقیق تر، گروه از مناقشه فرهنگ ها و دولت ها بر سر آزادی باز نمی کند اما یکی از مواردی که شاید بتوان بر روی آن توافق نسبی پیدا کرد، ضرورت همخوانی آزادی های تعریف شده در یک جامعه با فرهنگ آن جامعه است؛ به این معنا که بسیاری از مولفه ها و وجوه مربوط به مقوله گسترده آزادی، باید مطابق با فرهنگ، دین و مذهب قالب که جامعه تعریف شود.
از آنجا که اصلی ترین خواسته های هر حزب، گروه، دسته یا جامعه ای در شعارهای آنها تبلور می یابد و در کم کم این شعارها به مانیفست آن جامعه تبدیل می شود، می توان شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» را برگرفته از خواسته های مردم ایران در انقلاب 57 دانست
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، سطح وسیعی از آزادی ها در جامعه رواج داشت؛ از جمله در مساله حجاب و نوع پوشش، موضوعات آثار هنری بویژه در سینما و ساخت فیلم ها و سریال های تلویزیونی و حتی در مصرف خوردنی ها و نوشیدنی های مختلف نمونه های این آزادی قابل مشاهده بوده است اما بسیاری از این آزادی ها نه تنها برای بخش قابل توجهی از مردم خوشایند و قابل قبول نبود، بلکه چنین آزادی هایی را مغایر با باورهای مذهبی خود می دانستند.
چنین بود که وقتی مردم دیدند آن دسته از رفتارهای حکومت و بویژه شخص محمدرضا پهلوی که مغایر با اصول و ارزشهای آنهاست ادامه پیدا می کند، همگام و همپا با روحانیون و دیگر گروه های انقلابی مسلمان، اعتراضات خود به سیاست های فرهنگی رژیم وقت را بیشتر و بیشتر کردند.
جمهوری اسلامی
بارها و بارها این جمله را شنیده ایم که نظام جمهوری اسلامی ایران دو بال دارد؛ یکی جمهوریت و دیگری اسلامیت. اما این سخن از کجا نشأت می گیرد و دلیل تاکید امام خمینی (ره) بر حفظ و احترام به این دو مولفه و اینکه تاکید داشتند «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش»، چیست؟
شاید بتوان اسلامیت را یکی از بخش های جدانشدنی مردم ایران دانست؛ مردمی که حتی پیش از ورود اسلام به ایران، به خدای واحد اعتقاد داشتند و تاکیدشان بر لزوم تشکیل یک حکومت مبتنی بر اسلام را در مبارزات انقلابی خود تا سال 57 نشان دادند. بر همین اساس بود که تلاش های حکومت پهلوی برای تشکیل یک نظام لائیک، نه تنها به سرانجامی نرسید بلکه موجبات سرنگونی آن رژیم را فراهم آورد.
در سالهای پس از انقلاب اسلامی همواره دو گروه بر طبل جدال بین جمهوریت و اسلامیت کوبیده اند؛ اول افراطیونی که فهمشان از اسلام، دینی منهای نقش مردم است و دوم آنهایی که معتقد به تشکیل نظامی منهای اسلامیت هستند. اما دسته دوم نمی دانند که نمی توان اسلام را از مردمی که سالهاست با این دین زندگی می کنند گرفت و دسته اول نیز نگاهی تک بعدی به اسلام دارند و نمونه های بارزی که در تاریخ اسلام وجود دارد و اهمیت نقش مردم را نشان می دهد، نمی بینند؛ نمونه هایی که یکی از بارزترین های آن، عدم پذیرش و سپس پذیرش رهبری جامعه اسلامی از سوی امام علی (ع) است.
«استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» شاید در ظاهر تنها یک شعار باشد اما در واقع مانیفستی انقلابی است که عمده خواسته های مردم در زمان انقلاب را نشان می دهد و شاید اگر امروز هم به مفاد این شعار توجه بیشتری شود و نه در ظاهر و حرف بلکه در عمل هم رعایت این شعار را در جامعه شاهد باشیم، بتوان از آن به عنوان تضمینی برای نظام یاد کرد.
در وفیات و موالید اهل بیت علیهم السلام تنها به بعضی از زوایای زندگی آن بزرگواران توجه می شود که اکتفا به آن موارد شایسته نیست. به طور مثال سال ولادت و شهادت ، نام مادر ، سن ، محل تولد و شهادت ، مدت امامت ، کیفیت شهادت که همه این موارد علی رغم اهمیتی که دارند نقطه اصلی و محوری زندگانی اهل بیت علیهم السلام نیستند تا ما تمام توجه خود را به این موارد منحصر نماییم. بلکه آنچه نقطه اصلی و محوری را تشکیل می دهد میراث گرانبهای علمی و عملی است که آن بزرگواران برای ما به ارمغان آورده اند.
بررسی سیره عملی آنان در تعامل با خانواده ، اطرافیان ، همسایگان ، دوستان ، دشمنان و به طور کلی جامعه و حتی نحوه برخورد آنان با طبیعت و محیط زیست و نحوه رفتارشان با حیوانات و اموری از این قبیل و از همه این ها بالاتر تعالیم فقهی و اخلاقیشان و بالاتر از این ، تعالیم توحیدی و معرفتی آنان و بالاتر از این توسل و توجه قلبی به مقام منیع و شامخ این آسمانیان ، همه اموری هستند که ما شیعیان به جدّ باید به دنبال آن باشیم و خود را از این انوار الهی محروم نسازیم !
ایام میلاد با سعادت امام صادق علیه السلام که رئیس مذهبند، تقارن پیدا نموده با میلاد نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله که خالی از اسرار نیست و از آن می توان به تقارن نیرین تعبیر نمود.
این تقارن میمون و مبارک فرصت مناسبی است تا به تأمل در مورد بعضی از امور پرداخته شود چه این که بدرستی این ایام به ایام وحدت نیز موسوم است ، امری که حیاتی ترین احتیاج امت اسلامی را در روزهایی که در آن به سر می بریم را تشکیل می دهد.
دشمنان منطقه ای و فرامنطقه ای مسلمانان خصوصا دشمنان شیعه با طرحها و برنامه های بسیار پیچیده به دنبال عملی ساختن طرحهای خود در کشور سوریه و عراق هستند که بیداری مضاعف عموم مسلملنان و علی الخصوص شیعیان را می طلبد.
اگر امام صادق علیه السلام در زمان ما می زیستند چه دستوری برای ما مسلمانان در رابطه با این چنین توطئه های شومی ارائه می دادند!! لازم نیست چنین فرضی کنیم چرا که امام صادق علیه السلام با علم امامت خود چنین روز دنیای اسلام را مشاهده می کردند که فرمودند :
ما شیعیان نیز باید مواظب باشیم تا مبادا همان طور که وهابیت به اسم توحید به دنیای استکبار خدمت های شایانی را ارائه می دهد ما نیز به اسم تولی و تبری افعالی را مرتکب شویم که همان نتیجه ای را که استکبار جهانی از رفتار وهابیت صید می نماید از رفتار ما نیز بدست بیاورد !!
به عیادت مریض های اهل تسنن بروید !
امانت آنها را ادا کنید!
به نفع آنان در دادگاه شهادت دهید!
در تشییع جنازه مردگان آنها حضور پیدا کنید !
در مساجد آنها نماز بگذارید !
تا بگویند که فلانی جعفری است (1) بگویند فلانی شیعی است (2) که این گونه عمل می کند و این من را خوشنود میسازد !
پس با این توصیف بعد از قرآن و پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، امام صادق علیه السلام را به حقیقت می توان اولین منادی وحدت نامید. چرا که برای همدلی بین مسلمانان فرمودند :
« من صلی معهم فی الصف الأول کان کمن صلی خلف رسول الله » (3) . یعنی کسی که به همراه برادران اهل تسنن در صف اول نماز جماعت شرکت کند مانند کسی است که پشت سر رسول خدا صلی الله علیه وآله نماز خوانده و به او اقتدا کرده باشد ! حال مقایسه ای کنیم بین این فرمایشات امام صادق علیه السلام و فتاوای وهابیت تکفیری و سلفی که خون مسلمین بی گناه را از زن و کودک گرفته تا پیر جوان در عراق و پاکستان و سوریه ، مباح می شمرند و کارهای خود را به قرآن نسبت میدهند و قرآن را به زیباترین شکل به زیور طبع مزین می سازند و خود را به عنوان نماینده دنیای اسلام به جهانیان معرفی می نمایند ، تا ببینیم کدام با قرآن مطابقت دارد !! قرآن کریم می فرماید: « واعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا » (4) . « إنما الم?منون إخوة » (5) . « من الذین فرقوا دینهم شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون » (5) . « ولا تقولوا لمن ألقی إلیکم السلام لست م?منا تبتغون عرض الحیاة الدنیا » (6) . تبری نه تنها با وحدت منافات ندارد بلکه باعث استحکام آن و م?ید آن نیز می باشد چرا که تبری به معنی بیزاری جستن از دشمنان اهل بیت علیهم السلام است یا همان اظهار برائت می باشد که بارزترین مصداق دشمنان اهل بیت علیهم السلام در دنیای امروز امریکای جهانخوار و صهیونسم خبیث می باشند که حتی بسیاری از مسلمین غیر شیعه نیز امروز آن را انجام می دهند ما شیعیان نیز باید مواظب باشیم تا مبادا همان طور که وهابیت به اسم توحید به دنیای استکبار خدمت های شایانی را ارائه می دهد ما نیز به اسم تولی و تبری افعالی را مرتکب شویم که همان نتیجه ای را که استکبار جهانی از رفتار وهابیت صید می نماید از رفتار ما نیز بدست بیاورد !! ناگفته نماند که این مطالب به معنی تضعیف تبری و تولی هرگز نمی باشد چرا که تبری نه تنها با وحدت منافات ندارد بلکه باعث استحکام آن و م?ید آن نیز می باشد چرا که تبری به معنی بیزاری جستن از دشمنان اهل بیت علیهم السلام است یا همان اظهار برائت می باشد که بارزترین مصداق دشمنان اهل بیت علیهم السلام در دنیای امروز امریکای جهانخوار و صهیونسم خبیث می باشند که حتی بسیاری از مسلمین غیر شیعه نیز امروز آن را انجام می دهند و تبری از دشمنان تاریخی اهل بیت علیهم السلام نیز مستلزم اسم بردن از آنان نیست که دارای توابعی خواهد بود بلکه در این مورد نیز باید به سیره خود اهل بیت علیهم السلام تأسی نماییم که از اسم بردن به همراه توهین از مقدسات سایر فرق و مذاهب خودداری می کردند و در واقع در این مورد به دستور قرآن عمل می نمودند که می فرماید : « ولاتسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم » (7) . به بتها ناسزا مگویید تا این که بت پرستان از روی جهالت به خدای شما ناسزا نگویند !! و به سیره جدّ بزرگوارشان امیرالم?منین علیه السلام تأسی می نمودند که در نهج البلاغه از ایشان نقل شده که در هنگام دشنام اصحابشان به معاویه و یاران وی، فرمودند : « إنی أکره لکم أن تکونوا سبّابین » (8) . من برای شما نمی پسندم که اهل ناسزا گویی باشید !