لوگوی سه گوش

 محمد رضا جلال زاده - کانون مداحان شهرستان گرمه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

                           کانون مداحان شهرستان گرمه

مداحی


امام رضا

 هر کس دهان به مدح شما باز می کند                               عیسی مسیح گشته و اعجاز می کند

 آن کس که یک سحر شده مهمان خانه ات                            هنگام رفتن به جنان ناز می کند

 مرغ دلم به شوق زیارت شبانه روز                                     تا گنبد طلای تو پرواز می کند

 علامه قدر فهم خودش در کلاس درس                                 شرحی برای وصف تو آغاز می کند

                                    سطری ز مدح تو به کتب جا نمی شود                                    

اصلا مناقب تو که املا نمی شود

 

 هر کس که زیر پای بلند شما نشست                                 شانه به شانه ی همه ی انبیا نشست

 یک لحظه با نفس زدن در حریم تو                                       یک عمر زائر تو کنار خدا نشست

 با نسخه ی تو تا به قیامت سلامت است                             هر لاعلاج چون که به دارالشفا نشست

 دورش کنند زآتش دوزخ ملائکه                                           آنکس که در جوار امام رضا نشست

                                    هر مدعی عشق که عاشق نمی شود                                   

هر کس به خادمی تو لایق نمی شود

 

هر کس که از غلامی تو رو سفید داشت                               وقت ورود در حرمت شاکلید داشت

 حاتم اگر که شهره میان کریم هاست                                  بر سفره ی کرامت و جودت امید داشت

 هر روز سال بود اگر دور سفره ات                                        هر مستمند دم به دم عیدی سعید داشت

 عیسی برای طی مسیرش به آسمان                                 بی شک به یاری تو نیازی شدید داشت

                                    گر زائری بریده دل از غیر می کند                                      

با سیره ی سلوکی تو سیر می کند

 

 جبریل محضر تو پرش می خورد زمین                                  پلک ز اشک گشته ترش می کند زمین

 موسی به پای هیبت والای تو رضا                                      در طور عصا به کف جگرش می خورد زمین

 قربانی قدوم تو تا در منا شود                                             دارد خلیل هم پسرش می خورد زمین

 عیسی به معجزات تو ایمان چو آورد                                    اعجازهای با اثرش می خورد زمین

                                    آیینه ی تمام جمال محمدی                                 

تنها تویی که عالم آل محمدی

 

 






نوشته شده در تاریخ شنبه 91 دی 23 توسط محمد رضا جلال زاده



امام رضا

از متون اسلامى مى‏توان نتیجه گرفت که حضرت رضا علیه السلام عالم بما سوى الله، واسطه فیض این عالم، معدن کلمات پروردگار، صندوق انوار الهى و خزینه علم خداوند متعال است.


در این مقاله سعی داریم تا برخی از فضائل و کرامات امام علی ابن موسی الرضا- علیه السلام- را برای شما عزیزان مطرح کنیم.  

 

دعای مستجاب

آل برمک، مخصوصاً یحیی بن خالد برمکی برای حفظ حکومت و مقام خویش هارون عباسی را وادار کردند تا امام موسی بن جعفر - علیه السلام - را شهید کرد، بدین سبب امام رضا - علیه السلام - در مکه به آنها نفرین کردند و حکومت و مقامشان تار و مار گردید.

محمد بن فضیل گوید: ابوالحسن رضا - علیه السلام - را دیدم، در عرفات ایستاده و دعا می کرد. بعد سرش را پایین انداخت، (گویی چیزی به قلب مبارکش الهام شد) از وی علت سر به زیر انداختن را پرسیدم. فرمود: به برامکه نفرین می کردم که سبب قتل پدرم شدند. خداوند امروز دعای مرا درباره آنها مستجاب کرد.

امام از مکه برگشت، چیزی نگذشت که در همان سال، هارون بر آنها خشم گرفت و تار و مارشان کرد، جعفر برمکی شقه شد، پدرش یحیی به زندان رفت، و بطوری متلاشی شدند که مایه عبرت مردم گشتند.(عیون اخبارالرضا،ج2 ص 225 باب50)

ما طبق دستور بطور ناگهانی به منزل حضرت رضا (علیه السلام) رفتیم ، آن حضرت را در رختخواب دیدیم ، دورش را گرفتیم ، به او حمله کرده و بدنش ‍ را قطعه قطعه نمودیم و خون شمشیرهای خود را با رختخواب آن جناب پاک نمودیم و سپس به منزل مامون بازگشتیم و خبر کشتن امام را به او دادیم

علم غیب

حسن بن علی بن وشا از مسافر نقل می کند: با ابوالحسن الرّضا - علیه السلام - در «منی» بودم، یحیی بن خالد با گروهی از آل برمک از آنجا گذشتند. امام صلوات الله علیه فرمود: بیچاره ها نمی دانند در این سال چه بلایی به سرشان خواهد آمد، بعد فرمود: بدانید عجیب تر از این آن است که من با هارون مانند این دو انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارک را در کنار هم گذاشت. مسافر گوید: والله من معنی این کلام را نفهمیدم مگر بعد از آنکه امام را در طوس در کنار قبر هارون دفن کردیم. (عیون اخبارالرضا، ج 2 ص 225 باب 50)

 

معجزه ای آموزنده

هرثمه بن اعین (خواجه مراد) نقل می کند: صبیح دیلمی یکی از اصحاب خاص مامون گفت : شبی مامون مرا با سی نفر از غلامان مخصوص خود طلبید و به ما گفت : مرا به شما حاجتی است که اگر آن را برآورید به هر یک از شما یک همیان پر از طلا و ده ملک مستقل می دهم و تا زنده ام شما مقرب ترین افراد نزد من خواهید بود، آیا حاضرید حاجت مرا برآورید؟ همه گفتند: اطاعت امیرم? منان مامون بر ما واجب است . آنگاه دستور داد و به هر یک از ما یک شمشیر زهر آلودی دادند و گفت همین ساعت به منزل علی بن موسی الرضا (علیه السلام) می روید و دور او را می گیرید و از دو شمشیر او را قطعه قطعه می نمائید، و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط می کنید و این دستور را پنهان کنید و به هیچ کس نگوئید.

ما طبق دستور بطور ناگهانی به منزل حضرت رضا (علیه السلام) رفتیم ، آن حضرت را در رختخواب دیدیم ، دورش را گرفتیم ، به او حمله کرده و بدنش ‍ را قطعه قطعه نمودیم و خون شمشیرهای خود را با رختخواب آن جناب پاک نمودیم و سپس به منزل مامون بازگشتیم و خبر کشتن امام را به او دادیم و سوگندهای زیاد خوردیم که مطابق دستور عمل شد. مامون از ما تشکر کرد و به ما اجازه مرخصی داد.

مثل استغفار (توبه) مثل برگهای درختی است که وقتی آن درخت را تکان می دهند، برگهایش می ریزد (یعنی توبه این چنین گناهان را می ریزد)، و کسی که استغفار از گناه می کند و در عین حال آن را انجام می دهد مانند کسی است که خداوند را به مسخره گرفته است

چون صبح زود نزد مامون رفتم ، دیدم لباس سیاه در بر نموده و با سروپای برهنه قصد دارد (به عنوان عزاداری رحلت امام) از منزل بیرون آید، من جلو در به همراه او شدم ، وقتی که نزدیک حجره امام رضا(علیه السلام) رسیدیم ، صدای آن حضرت به گوش ما رسید، مامون لرزان شد و به من گفت : زود وارد حجره بشو و خبری برایم بیاور.

وارد حجره شدم دیدم آن حضرت در کمال سلامتی ، مشغول عبادت است ، به من رو کرد و فرمود:

ای صبیح ! یریدون ان یطفوا نور الله بافواههم و یابی الله الا ان یتم نوره و لو کره الکافرون . آنها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمی خواهد که نورش را کامل کند هر چند کافران نپسندند.

سپس فرمود:

سوگند به خدا نیرنگ آنها (دشمنان) به ما ضرر نمی رساند تا وقتی که اجل فرا رسد.

صبیح گوید: برگشتم و سلامتی امام را به مامون اطلاع دادم. مامون با کمال شرمندگی به خانه اش بازگشت . هرثمه گوید: خداوند را بسیار شکر کردم و بحضور امام رسیدم فرمود: این مطلب را به هیچ کس نگو مگر به کسی که قلبش سرشار از ایمان و ولایت ما است .

از گفتار حضرت رضا (علیه السلام) است که فرمود :

مثل استغفار (توبه) مثل برگهای درختی است که وقتی آن درخت را تکان می دهند، برگهایش می ریزد (یعنی توبه این چنین گناهان را می ریزد)، و کسی که استغفار از گناه می کند و در عین حال آن را انجام می دهد مانند کسی است که خداوند را به مسخره گرفته است.






نوشته شده در تاریخ شنبه 91 دی 23 توسط محمد رضا جلال زاده




محمدعلی  هیچ غصه ای نداشت ، جز این که خیال می کرد تنهاست . شاید هم واقعا تنها بود . یاد پدرش می افتاد  که سعی کرده بود ، خودش را شبیه او درست کند . اما پدرش تنها نبود . خیال هم نمی کرد تنهاست.

 

روضه ی تنهایی

محمدعلی هیچ غصه ای نداشت،جز این که خیال می کرد تنهاست. شاید هم واقعا تنها بود. یاد پدرش می افتاد که سعی کرده بود خودش را شبیه او درست کند. اما پدرش تنها نبود. خیال هم نمی کرد تنهاست.اما حالا محمدعلی که خودش را شبیه پدرش درست کرده بود خیال می کرد تنهاست. دلش برای همه می سوخت . غصه ی همه را می خورد . اما کسی نبود که غصه ی او را بخورد . پیش همه احترام داشت،اما شرم و حیا نمی گذاشت که برای کسی درد دل کند. برود پیش بزرگی و سرش را روی زانوانش بگذارد و های های گریه کند . از زمین و زمان بنالد اما از خدایش راضی باشد .                                       

چند وقتی بود برای مادر نازنینش هم درد دل نکرده بود.همین حرف های معمول : کار و زن و بچه و مهمانی و سفر و ... .

دلش نمی آمد مادرش را غصه دار کند . معصیت بود در قاموس محمدعلی ریختن غصه هایش به قلب بلور مارد نازنین .    

همین بود که محمد علی احساس تنهایی می کرد . این که ، بودند کسانی که پای درد دلش بنشینند و خودش دلش نمی خواست .

دلش خواست برود سفر ، تک و تنها . حالا که قرار به تنهایی است . حالا که هیچ کس نیست که به درد دلش گوش کند . همان بهتر که تنها برود و غم تنهایی خودش و انسانیت را بخورد. بلیت سفرش را خرید و رفت که با مادر نازنینش خداحافظی کند . مادر جان حال ندار بودند . وقتی محمد علی سوال کرد که کسالتشان چیست ، مادر جان گفتند که نمی دانند . دلتنگند . دلش می خواهد که محمد علی برای یک شب هم که شده بماند این جا . بماند این جا و صبح از این جا خود مادر جان راهی اش کند به سفر . برود زیارت . برود پابوس . استخوان سبک کند .

محمد علی و مادر جانش ، شام را با هم خوردند و یاد گذشته ها کردند . محمد علی زیاد به دیدن مادر جانش می آمد . خیلی وقت ها هم مادر جان می آمدند منزل محمد علی و چند روزی مهمان او و خانواده اش می شدند . اما آن شب ، شب دیگری شد . آن قدر از دوران قدیم با مادر جان حرف زدند ، که هم محمد علی غصه ی تنهایی اش را فراموش کرد و هم مادر جان آن کسالتی که داشت ، آرام شده بود .

محمد علی به مادر جان گفت که ساعت 10 صبح باید فرودگاه باشد . مادر جان هم گفتند که مثل قدیم ها ، خودشان محمد علی را بیدار می کنند .

حاج آقای روضه خوان آمد و پدر محمد علی گفتند که آقا روضه ی تنهایی بخوان .حاج آقا گفت که همچین روضه ای نداریم . پدر محمد علی گفتند که داریم. روضه تنهایی را محمد علی من خوب بلد است .

 محمد علی وقتی خوابید ، دید که خانه یشان شلوغ است . رفت و آمد زیاد است و پدرشان ، همان آقایی که محمد علی سعی کرده بود ، خودش را مثل او درست کند ، بالای دیگ شله زرد ایستاده  .

مادر جانش کاسه ی زعفران دم کرده را آورد و داد  دست پدر. پدر گفتند که خود مادر جان زعفران را بریزند . کاسه ی زعفران که ریخته شد ، همه صلوات فرستادند . هر کس آمد و نیتی کرد و شله زرد را دوری داد و باز هم همه صلوات فرستادند . هیچ کس حرفی نزد . هیچ کس . هیچ کس هم حواسش به محمد علی نبود . شله زردها را توی ظرف ها ریختند و دارچین به خط خوش رویش پاشیدند .  محمد علی نفهمید که در این نذری پزان چند ساله بود .  فهمید که دیگر غصه ی هیچ کس را نمی خورد . غصه ی خودش را هم نمی خورد . با پسرهای همسایه ، شله زردها را دادند در خانه ها . دیگ و دیگ پر را شستند و منتظر روضه خوان هر ساله شدند .

 حاج آقای روضه خوان آمد و پدر محمد علی گفتند که آقا روضه ی تنهایی بخوان .حاج آقا گفت که همچین روضه ای نداریم . پدر محمد علی گفتند که داریم.  روضه تنهایی  را محمد علی من خوب بلد است .

 محمد علی می دانست که آخر صفر باشد و دل خودش از غصه پر خون باشد و قرار باشد فردا صبحش به زیارت برود ، باید روضه ی چه کسی را بخواند . از کدام تنهایی بخواند . با آن که تا آن موقع هیچ روضه ای نخوانده بود ، شروع کرد به خواندن روضه ی تنهایی . روضه تنهایی آدم هایی را خواند که غصه ی مردم را بیشتر از خودشان خورده اند . روضه ی حالی را خواند ، که باید در میان عزادارانت هم تنها باشی . روضه تنهایی که محمد علی خواند ، دل سنگ را آب می کرد .

محمد علی روضه خواند و خودش اشکی نریخت . روضه اش که تمام شد ، چشمانش را باز کرد . سرش به دامن مادرجانش بود . مادر جان اشک هایشان را پاک کردند و گفتند که چرا تا به حال محمد علی نگفته بوده که روضه بلد است .

روضه ی تنهایی خواندن کار هر کسی نیست. آن روز محمد علی به زیارت نرفت . گذاشت که مادرش شله زرد آخر صفرش را بپزد ، آن وقت همه با هم به پابوس بروند .

هنوز هم محمد علی احساس تنهایی می کند . روضه تنهایی نمی خواند . اما می داند که دیگر غصه ی بی کسی ندارد . مادر جانش هستند و دیگرانی که آن ها هم روضه ی تنهایی را از برند .  






نوشته شده در تاریخ جمعه 91 دی 22 توسط محمد رضا جلال زاده








نوشته شده در تاریخ جمعه 91 دی 22 توسط محمد رضا جلال زاده








نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91 دی 20 توسط محمد رضا جلال زاده



 

 

 

داغی اگر نبود که گریان نمی‌شدیم

لطفی اگر نبود مسلمان نمی‌شدیم

یا ایها الرســــول بدون دعـــای تـــو

از پیروان عتــــرت و قرآن نمی‌شدیم

 

حضرت محمد مصطفی (ص) می‌فرمایند:

من [از میان شما می‌روم و] دو چیز گران‌بها را در میان شما می‌گذارم، اگر بعد از من به آن دو تمسک نمودید، گمراه نمی‌شوید. یکی از آن دو از دیگری بزرگ‌تر است و آن کتاب خدا، [قرآن کریم است که چون] ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده [یک سر آن به دست خدا و سر دیگر آن به دست مردم است] و [دیگری،] عترت و اهل بیت من هستند؛ و این دو هرگز از هم جدا نمی‌شوند، تا سر حوض کوثر بر من وارد شوند. پس دقّت کنید، با عترت من چگونه رفتار خواهید کرد.‌ (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 23، ص 108؛ خلاصه عبقات الانوار، علی الحسینی المیلانی، ج 1، صص 18 - 28)

رحلت پیامبر اعظم، معراج وصال اوست با حضرت دوست.

پیامبر یک حقیقت جاری است در جریان زمان؛ یک حقیقت جاری که پیامش همیشه نامکرر است و همواره شنیده خواهد شد، در مأذنه‌های معنویت...

یا رسول الله (ص)؛ مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد، اما با تکرار صلوات بر تو، نور حضورت را در قلب خود و برای همیشه احساس می‌کنیم.

درود بر تو ای پیام‌آور اخلاق و ایمان، که آن‌چه شرط بلاغ بود، به جای آوردی و هرچه آزار روزگار، بر خود هموار کردی.

درود بر تو که خُلق عظیمت، مکارم اخلاق را به تمامت رساند.

و زیان کارند آنان که بر میراث تو، بر کتاب وحی و عترت پاکت، ستم روا داشتند و فرجام نیک، فقط برای پرهیزکاران است.

یا رسول الله (ص)؛ امروز ماتم سرای دل را به نام تو، سیه پوش کرده‌ایم و نام مبارک تو را با درود و تحیت بر زبان جاری می‌سازیم.

یا رسول الله (ص)؛ با غروب آفتاب تو، کعبه تا قیامت سیه پوش گشته و زمزم، اشک عزا به رخسار مکه می‌ریزد.

پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند:

دو خصلت است که نیک‌تر از آن نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به بندگان خدا. نهج الفصاحة، ص 303، ح 1446

 






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91 دی 20 توسط محمد رضا جلال زاده



 


بازماندگان عاشورا را با وضعی اسفبار و طاقت فرسا و به حالت اسارت به کوفه بردند. زینب کبری علیهاالسلام با همه جراحات و دردهایی که در جسم و جان داشت، با نحوه برخورد و نحوه سخنرانی در میان کوفیان، آنان را برآشفت و به بزرگی گناهی که درباره امام حسین علیه السلام مرتکب شده بودند آگاه نمود. ایشان کوفیان را به زنی تشبیه نمودند که هر روز حاصل زحماتش را به یکباره نابود می کرد و به این سبب به صورت ضرب المثلی درآمده بود. در این نوشتار به بررسی مختصر این مثل و آیه قرآنی مرتبط با آن می‌پردازیم.

 


عاشورا

قافله ای در حرکت بود. عزیزان خود را تازه از دست داده بودند و آن هم به طرزی فجیع و با دشمنی و در جنگ با کسانی که ایشان را به شهر خود دعوت کرده بودند. خود، حالت اسارت داشتند. حرمتی به آنها نمی نهادند- حال آنکه محترمین خاندان زمین بودند – و توهین ها و آزارها و سختی ها و فشارها، همراهان آنان در این سفر ناخواسته شان به کوفه بود.

بجز مردی استوار که تنها بازمانده مردان عاشورا بود، همگی زن و کودک بودند. زنانی که در میانشان زینب و ام کلثوم و فاطمه صغری نیز حاضر بودند.

به کوفه واردشان کردند و زمانی رسید که زینب فرصت را مهیا دید. گریه می‌کردند. او را می شناختند و خاطره سخنان پرهیبت و موزون پدرش را از خاطره هاشان نزدوده بودند که با خود گفتند گویا علی است که با ما سخن می گوید. او دختر علی بود. خدا را سپاس گفت و بر جدش و خاندان او درود فرستاد و اینگونه ادامه داد:

ای اهل کوفه، ای اهل نیرنگ و خیانت! آیا گریه می کنید؟ اشکهایتان هرگز خشک نشود و شیونتان آرام نگیرد، مثل شما مثل آن زنی است که پیوسته رشته های خود را به هم می بست و سپس از هم می گسست و پنبه می کرد، پیمانها و سوگندهایتان را مایه خدعه ها و نیرنگتان کرده اید...

سخنان زینب ادامه یافت و از خودستایی و خودخواهی و کینه و چاپلوسی و طعنه زنی و ظاهر ساز بودن آنها گفت و نفرینشان نمود و از ظلم و جنایت بزرگی که درباره امام حسین و در راه کشتن او مرتکب شده بودند و از اسارت های زنان و کودکان کاروان او و مشاهده همه این اعمال توسط خدا سخن خویش را پایان داد و مردم مبهوت و حیران شده انگشت به دندان می گزیدند.

مردم کوفه فرزند پیامبر را به شهر خود دعوت کردند و به او تعهد کردند که یاری اش می کنند و اینگونه نکردند. به سبب زندگی در این دوران، چنین شرایطی برای ما وجود نداشته است که دعوت امام حسین علیه السلام را لبیک بگوییم یا نگوییم اما این آیه به قوت خود باقی است و همان طور که درباره کوفیان معنا پیدا کرد، درباره هر شخص یا هر قوم دیگری هم ممکن است معنا پیدا کند. بنابراین شخص مومن هیچگاه خود را از سقوط به این ورطه ایمن نمی بیند و از اینکه پیمان الهی اش را بشکند همواره به خدا پناه می برد

در اینجا به بررسی تشبیهی قرآنی می پردازیم که حضرت زینب آن را در کلماتش برای کوفیان به کار برده اند. در آیه 92 سوره نحل می خوانیم:

وَ لا تَکُونُوا کَالَّتی‏ نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبى‏ مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُون‏

و مانند آن زن (سبک مغز) نباشید که رشته‏هاى خود را پس از تافتن و محکم کردن واتابید و پاره پاره کرد، به طورى که سوگندهاى خود را وسیله فریب و فساد میان خود قرار دهید به خاطر آنکه گروهى از گروهى افزون‏تر و بهره‏مندترند بشکنید. جز این نیست که خداوند شما را در این مورد مى‏آزماید، و بى‏تردید در روز قیامت آنچه را که در آن اختلاف مى‏کردید براى شما روشن خواهد کرد.

استفاده از این ضرب المثل در کلمات بزرگان در قبل از واقعه عاشورا هم سابقه دارد. فاطمه زهرا علیها السلام در خطبه ای در مسجد مدینه که علیه حاکمان وقت ایراد فرموده بود این آیه را تلاوت کرد که مثل شما به خاطر پیمان شکنى نسبت به بیعتى که در غدیر خم با على علیه السلام داشتید، مثل همان زنى است که مى‏بافت و سپس بافته خود را پنبه مى‏کرد.

این اشاره قرآنی مربوط به زنى قریشی بنام" رایطه" است که در زمان جاهلیت که از صبح تا ظهر خود و کنیزانش، پشمها و موهایى را که در اختیار داشتند مى‏تابیدند، و پس از آن دستور مى‏داد همه آنها را به حالت اولش برگردانند و به همین جهت در میان عربها به نام «زن احمق» معروف شده بود. این مثل قرآنی درباره کسانى است که با پیمان بستن با خدا و به نام حق، تعهدى را مى‏پذیرند و سپس تعهد را زیر پا می گذارند.

این دلیل بر ضعف شخصیت و ناتوانى روح انسان و یا دلیل بر تقلب و خیانت او است که با مشاهده زیادی تعداد مخالفان، دست از آئین راستین خود بر دارد و به آئین منحط و بى پایه‏اى که طرفدارانش اکثریت دارند بپیوندد.

فاطمه زهرا علیها السلام در خطبه ای در مسجد مدینه که علیه حاکمان وقت ایراد فرموده بود این آیه را تلاوت کرد که مثل شما به خاطر پیمان شکنى نسبت به بیعتى که در غدیر خم با على علیه السلام داشتید، مثل همان زنى است که مى‏بافت و سپس بافته خود را پنبه مى‏کرد






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91 دی 20 توسط محمد رضا جلال زاده


 
فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز
فونت زیبا ساز